تو این چند روزه چند بار صحبت از رفتن شده اما فکر کنم هنوز دعوت نشدم، دلم بد جور هوای حرمتان را دارد اقا جان و فکر کنم تنها علاج این بد حالی های این روزهایم دست شماست.میشه منم همراه سیل مشتاقانتان دعوت شوم.
بی خيال نسخه های بيخودی
درد بی درمان علاجش مشهد است
“رضا احسان پور”
پلان اول:
مختار: میخواهم فرماندهی سپاه را در جنگ با زبیریان خود بر عهدیه بگیرم.
کیان: این کار را نکنید امیر
مختار: برای چه؟
کیان: چون وقتی شما وارد عرصه ی نبرد شوید، دشمن میفهمد که ما برای مقابله با او با تمام قوا به میدان آمده ایم و این روحیه آنها را بالا میبرد[و ضعف ما را نشان میدهد]
.
.
.
.
پلان دو:
عمار در میانه های جنگ صفین به شهادت میروسد….
علی علیه اسلام تنها شده….
در میان لشکریان قدم میزند….اشک میریزد و ندا میدهد:«أین عمار؟……أین عمار؟»
عمار کجاست؟
عمار کجاست تا تنهایی علی را در بین این همه حیله و نیرنگ معاویه و عمروعاص از بین ببرد…..تا وقتی عمار بود، با خطبه ها و روشنگری هایش راه را بر گزافه گویی های سپاه نفاق میبست….
اما حالا….
.
.
.
.
.
.
پلان سه:
چند سال قبل حضرت آقا حمله دشمن را اعلام میکنند….
حمله فرهنگی…
ناتو فرهنگی…
شبیخون فرهنگی….
همه را میگوید اما ما فقط نگاه میکنیم…..
.
.
کار به جایی میرسد که ندای«أین عمار» اش به آسمان میرود….اما باز هم فقط نگاه میکنیم
.
حالا خودش یک تنه به میدان میآید…..
حرف های اشتباه همه را بیان میکند و پاسخ میدهد….
برجام دو و سه و چهار……..
دنیای گفتمان……
همه را رد میکند….
ما هم کلی ذوق میکنیم که آقا دارد روشن گری میکند
اما حواسمان نیست
حواسمان نیست که وقتی «ولی» خودش به میدان آمده یعنی دیگر از وجود «عمار» در بین ما ناامید شده…..تنها شده…. خودش یک تنه به جنگ میرود…..
کاش به جای خوشحالی از حرف های این چند روزه ی حضرت آقا، کمی گریه میکردیم که به خاطر بی حالی و بی عرضگی ما و تنها شدن رهبر، دیگر خودش مجبور است جواب اراجیف نااهلان را بدهد….
.
.
.
.
.
.
#بماند_بقیه_اش
.
..
…
.
فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
.
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر امان نامه گرفتیم همه
.
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج_
بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف می آمد…
و سال هاست از این کوچه رد پای تو نیست
نسیم با هوس رخت های روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار این همه مهمان چقدر تنهایم!؟
میان این همه ناخوانده،کفش های تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دو دلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه می خورد انگشت های باران…آه…
شبیه در زدن تو…ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر، وا نخواهد شد
غمی ست باران…وقتی هوا هوای تو نیست…!
از اصغر معاذی
کاش ما انسان ها نیز همراه با رویش دوباره طبیعت روح و جانمان را حیاتی جدید و نیکو بخشیم و از قافله بهار عقب نمانیم و درس دگرگونی برای بهتر شدن و شکوفایی و طراوت بیاموزیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(الرعد/28)
آگاه باش که با ياد خدا دلها آرامش مي يابد.
آرامش گمشده هر انسانی است و شاید بسیاری از تلاش های ما در طول عمر
برای یافتن آرامش است،به روانشناس مراجعه می کنیم ، کتاب می خوانیم،
داروی اعصاب می خوریم و …. هزاران راه دیگری که طی می کنیم و غافل از
اینکه خداوند آرامش را تنها در یک چیز برای همگان قرار داده و ان هم یاد خودش.
امیدوارم سال جدید سال همراهی ما با حضرت حق باشد
به شرط آن که اماده این همراهی باشیم
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولى
غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد!
دلتان همیشه آرام
حرفهای ما هنوز ناتمام ….تا نگاه میکنی :وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی …..ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
به یاد زنده یاد قیصر امین پور